شماره ٦٠٢: دوش مجلس از زبان شکوه ام در مى گرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دوش مجلس از زبان شکوه ام در مى گرفت
کاش اين شمع پريشان را کسى سر مى گرفت
کوه تمکين و سبکسارى کنون هم پله اند
رفت آن موسم که بحر عشق لنگر مى گرفت
ديده ابليس اگر مى داشت نور معرفت
خاک را از چهره چون خورشيد در زر مى گرفت
آن که مى زد از نصيحت آب بر آتش مر
کاش اول پرده از رخسار او برمى گرفت
چشم خود را داده بود از آب حيوان خضر آب
تا غرور آيينه از دست سکندر مى گرفت
با ضعيفان سختگيريهاى چرخ امروز نيست
دايم اين بيدادگر نخجير لاغر مى گرفت
شرم اگر بيرون در مى بود و مى در اندرون
صحبت ما و تو امشب رنگ ديگر مى گرفت
صائب از بزمى که من افسرده بيرون آمدم
پنبه مينا ز روى گرم مى در مى گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید