شماره ٥٨٠: زنگ خط آيينه رخسار جانان را گرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
زنگ خط آيينه رخسار جانان را گرفت
سبزه بيگانه آخر اين گلستان را گرفت
کشور حسن ترا آورد خط زير نگين
مور عاجز عاقبت ملک سليمان را گرفت
خط گرفت از حسن بى پروا عنان اختيار
مشت خارى پيش سيل نوبهاران را گرفت
در دلم صد عقده خونين گره شد چون انار
تا چو به، گرد خط آن سيب زنخدان را گرفت
سبزه خط عرصه را بر عارض او تنگ ساخت
طوطى خوش حرف از آيينه ميدان را گرفت
نه ز خط شد عنبرين پشت لب جان بخش يار
آه و دود تشنه ما آب حيوان را گرفت
وصل آن نازک ميان بى زر نمى آيد به دست
بهله با دست تهى چون آن رگ جان را گرفت؟
سايه شمشاد شد مار سيه در ديده ام
تا ز دستم شانه آن زلف پريشان را گرفت
نيست ممکن تيغ تيز از زخم گيرد رنگ خون
چون تواند خون ما آن برق جولان را گرفت؟
پرده مردم دريدن سعى در خون خودست
رزق آتش مى شود خارى که دامان را گرفت
ظلم ظالم مى کند تأثير در همصحبتان
خون ناحق کشتگان بحر، مرجان را گرفت
مى کند از سايه خود رم چو صيادان غزال
وحشت مجنون من از بس بيابان را گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید