شماره ٥٥٦: برق چون ابر بهار از کشت من گريان گذشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
برق چون ابر بهار از کشت من گريان گذشت
سيل گردآلود خجلت زين ده ويران گذشت
شوق چون پا در رکاب بيقرارى آورد
مى توان با اسب چون از آتش سوزان گذشت
گر چنين تبخال غيرت مهر لب گردد مرا
تشنه لب مى بايد از سرچشمه حيوان گذشت
ترک دست و پاى کوشش کن که در ميدان لاف
با همه بى دست و پايى گوى از چوگان گذشت
دست خار دعوى از دامان خود کوتاه کرد
از رياض آفرينش هر که دست افشان گذشت
کشتى خود را به خشک آورد از درياى خون
هر که بهر نان جو از نعمت الوان گذشت
جمع زاد آخرت از زندگى منظور بود
عمر ما بى حاصلان در فکر آبو نان گذشت
چشم بستن صائب از کنج قناعت مشکل است
ورنه از ملک سليمان مى توان آسان گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید