شماره ٥٤٠: هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
مالک دينار شد هر کس که يک در هم نداشت
گوهر مقصود را در دامن همت نيافت
رخنه دل را صدف يک چند تا محکم نداشت
اين زمان هر آدمى صد ديو را ره مى زند
رفت آن عهدى که شيطان بيم از آدم نداشت
شد فلک در روزگار اين خسيسان تنگ چشم
ورنه هرگز آفتابش چشم بر شبنم نداشت
اين جواب آن غزل صائب که مى گويد نقى
پا به زنجير جنون چون من کسى محکم نداشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید