شماره ٥٣٥: پاس يک بيدار دل گردون بد گوهر نداشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
پاس يک بيدار دل گردون بد گوهر نداشت
نور بينش با هزاران ديده اختر نداشت
سردى گردون به روشن گوهران امروز نيست
هرگز اين خاکستر افسرده يک اخگر نداشت
از زبان گندمين افتاد در کارم گره
خوشه بى حاصل من دانه ديگر نداشت
پيش راه گرم رفتاران گرفتن مشکل است
سوخت هر خارى که دست از دامن من برنداشت
گشت غم بى خانمان تا خانه دل شد خراب
چون نگردد، غير دل غم خانه ديگر نداشت
شب که در ميخانه ساقى آن بهشتى روى بود
ساغر ما پاى کم از چشمه کوثر نداشت
ملک دلها را مسخر کرد آن آيينه رو
اين چنين پيشانى اقبال، اسکندر نداشت
خون گرم من به خونريز جهانش گرم ساخت
ورنه پيش از کشتن من تيغش اين جوهر نداشت
ياد ايامى که باغ حسن آن آيينه رو
اين چنين پيشانى اقبال، اسکندر نداشت
خون گرم من به خونريز جهانش گرم ساخت
ورنه پيش از کشتن من تيغش اين جوهر نداشت
ياد ايامى که باغ حسن آن آيينه رو
غير طوطى سبزه بيگانه ديگر نداشت
بى سبب کردم تلف در چاره جويى عمر را
صندل اين قوم صائب غير دردسر نداشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید