شماره ٥٠٣: آفت دولت به ابناى زمان معلوم نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آفت دولت به ابناى زمان معلوم نيست
لقمه چون افتاد فربه استخوان معلوم نيست
از خدنگ عشق چون تير جگر دوز قضا
از لطافت هيچ جز گرد از نشان معلوم نيست
هر کجا آزادگى باشد، نباشد انقلاب
در بساط سرو آثار خزان معلوم نيست
بوسه مى خواهد که راه آشنايى وا کند
بر نفس هر چند راه آن دهان معلوم نيست
از شتاب عمر دارد بى خبر غفلت ترا
از هجوم سبزه اين آب روان معلوم نيست
تا ز خود بيرون نيايى خويش را نتوان شناخت
عيب تير کج در آغوش کمان معلوم نيست
مى شوى وقت رحيل از غفلت خود باخبر
در حضر سنگينى خواب گران معلوم نيست
طفل داند دايه را حور و بهشت و جوى شير
زشتى زال جهان بر ناقصان معلوم نيست
بيشتر پاس ادب دارند شرم آلودگان
در گلستانى که آنجا باغبان معلوم نيست
در رگ کان تا بود ياقوت، خون مرده اى است
در خموشى جوهر تيغ زبان معلوم نيست
مشکل است از جستجو آزادگان را يافتن
از سبکبارى پى اين کاروان معلوم نيست
در غريبى مى نمايد فکر صائب خويش را
نکهت گل تا بود در گلستان معلوم نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید