شماره ٤٨٧: درگذر زين خاکدان، گرد سپاهى بيش نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
درگذر زين خاکدان، گرد سپاهى بيش نيست
برشکن افلاک را، طرف کلاهى بيش نيست
تشنه چشم افتاده است آيينه اسکندرى
ورنه آب زندگانى دل سياهى بيش نيست
رهنوردان طريق کعبه مقصود را
سايه ديوار امکان خوابگاهى بيش نيست
گر ز کوه قاف باشد گفتگو سنجيده تر
پيش تمکين خموشى برگ کاهى بيش نيست
گوشه دل از عمارت کرد مستغنى مرا
مطلب صياد از عالم، پناهى بيش نيست
در دل روشن سراسر مى رود ياد بهشت
چشمه خورشيد را زرين گياهى بيش نيست
ما به داغ لاله صلح از لاله رويان کرده ايم
از جهان منظور ما چشم سياهى بيش نيست
طى نمى گردد به شبگير حيات جاودان
گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهى بيش نيست
در غريبى مى نمايد خويش را حسن غريب
قسمت يوسف ز کنعان قعر چاهى بيش نيست
چون قلم هر چند دست از ماست، بر لوح وجود
حاصل ما از تردد مد آهى بيش نيست
با هزاران چشم روشن، چرخ نشناسد مرا
بهره مجمر ز عنبر دود آهى بيش نيست
حاصل پرواز ما چون چشم ازين چرخ خسيس
به همه روشن روانى برگ کاهى بيش نيست
چون تواند ماه پيش عارض او شد سفيد؟
آفتاب اينجا چراغ صبحگاهى بيش نيست
مى رسد صائب به زهرآلوده، آن هم گاه گاه
روزى ما گر چه از خوبان نگاهى بيش نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید