شماره ٤٧٦: حسن را جز چشم حيران، دست دامنگير نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
حسن را جز چشم حيران، دست دامنگير نيست
عکس را پاى سفر ز آيينه تصوير نيست
نشأه مى آدمى را تازه رو دارد مدام
گر کند عمر طبيعى دختر رز، پير نيست
نيست شبها غير داغ عشق، دلسوزى مرا
بر سر مجنون چراغى غير چشم شير نيست
بر گرانجانان دم تيغ است چون پشت کمان
بر سبکروحان نگاه کج کم از شمشير نيست
جز گرفتارى ندارد حاصلى اين دامگاه
دانه اى اينجا به غير از دانه زنجير نيست
دور مى سازد گرانخوابى ره نزديک را
بهر قطع راه، مقراضى به از شبگير نيست
نيست چون ريگ روان از آب سيرى حرص را
آدمى را نعمتى بهتر ز چشم سير نيست
اختلافى نيست در گفتار ما ديوانگان
بيش از يک ناله در صد حلقه زنجير نيست
در دل پاکان ندارد ره نسيم انقلاب
آب را در صلب گوهر بيمى از تغيير نيست
ما به اشک شادى از دل دعوى خون شسته ايم
خاک ما افتادگان را دست دامنگير نيست
در کهنسالى شود حرص خسيسان بيشتر
تا نگردد خشک، دست خار دامنگير نيست
رحم خوبان از ستم صائب بود خونخوارتر
ورنه آه و ناله عشاق بى تأثير نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید