شماره ٤٣٤: توبه نتوان کرد از مى تا شراب ناب هست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
توبه نتوان کرد از مى تا شراب ناب هست
از تيمم دست بايد شست هر جا آب هست
صحبت اشراق را تيغ زبان در کار نيست
شمع را خاموش بايد کرد تا مهتاب هست
عالم آب از تنک ظرفان شود پر شور و شر
آفت از دريا فزون در حلقه گرداب هست
ديده خفاش طبعان محرم اين راز نيست
ورنه در هر ذره آن خورشيد عالمتاب هست
نيست ممکن از عبادت گرم گردد سينه اى
زاهد افسرده تا در گوشه محراب هست
مى تواند حلقه بر در زد حريم حسن را
در رگ جان هر که را چون زلف پيچ و تاب هست
گر توانى همچو مردان از سبب پوشيد چشم
عالمى ديگر به غير از عالم اسباب هست
خواب آسايش نباشد خاطر آگاه را
در بساط خاک تا يک ديده بيخواب هست
روزى بى خون دل کم جو که در بحر وجود
بى کشاکش طعمه اى گر هست، در قلاب هست
نيست ممکن يک نفس صائب به کام دل کشد
هر که را در سر هواى گوهر ناياب هست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید