شماره ٣٧٣: هر نظر بازى که آن لبهاى خندان ديده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر نظر بازى که آن لبهاى خندان ديده است
برگ عيش عالمى در غنچه پنهان ديده است
از گريبان لعل را چون اخگر اندازد برون
تا لب لعل تراکان بدخشان ديده است
چون نسازد ناله گرمش جگرها را کباب؟
بلبل ما بارها داغ گلستان ديده است
زنگ ظلمت از دل تاريک ما نتوان زدود
داغ چندين شمع روشن اين شبستان ديده است
عقل کوته بين ز بيم حشر مى لرزد به خود
عشق در بيدارى اين خواب پريشان ديده است
از سواد شهر اگر رم مى کند عذرش بجاست
گوشه چشمى که مجنون از غزالان ديده است
چون ز نسيان ياد کنعان را نيندازد به چاه؟
اين نوازشها که ماه مصر از اخوان ديده است
آيه رحمت شمارد پيچ و تاب مار را
هر که چين منع از ابروى دربان ديده است
حال جان پاک را در قيد تن داند که چيست
هر که ماه مصر را در چاه و زندان ديده است
هر که صائب آب زد بر آتش خشم و غضب
چون خليل الله در آتش گلستان ديده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید