شماره ٣٧١: چهره اش خندان و خط مشکبو پيچيده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چهره اش خندان و خط مشکبو پيچيده است
نامه وا کرده است اما گفتگو پيچيده است
دل ز کافر نعمتى دارد تلاش وصل يار
ورنه چندين بوسه در پيغام او پيچيده است
چون عرق خواهد نگاه عاشقان را آب کرد
پرده شرمى که يار ما به رو پيچيده است
از نگاه گرم، آن موى ميان از نازکى
بارها بر روى آتش همچو مو پيچيده است
از کمند سايه چون آهوى مشکين مى رمد
هر که را از زلف او در مغز بو پيچيده است
مى شود کان بدخشان خاک راه از سايه اش
بس که خون خلق بر دامان او پيچيده است
اختيار ما بود با گريه بى اختيار
باده پر زور ما دست سبو پيچيده است
بخيه انجم نمى بندد دهان صبح را
سينه ما را چه ناصح در رفو پيچيده است؟
چون گهر از عالم بالاست آب روى خلق
زاهد خشک از چه چندين در وضو پيچيده است؟
در خور جولان ندارد عرصه اي، از زهد نيست
اين که دست ما عنان آرزو پيچيده است
پيش چشم هر که چون صائب مآل انديش شد
در خزان چندين بهار تازه رو پيچيده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید