شماره ٣٦٧: آن که بزم مى پرستان را پريشان چيده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آن که بزم مى پرستان را پريشان چيده است
مجلس ارباب دانش را به سامان چيده است
مدت عمر ابد يک آب خوردن بيش نيست
خضر خوش هنگامه اى بر آب حيوان چيده است
خار تهمت لازم دامان پاک افتاده است
نه همين در مصر اين گل ماه کنعان چيده است
آن که مى ريزد به خاک راه مى را بى دريغ
جام ما را بر کنار طاق نسيان چيده است
از فغانم ناله زنجير مى آيد به گوش
در فضاى سينه من بس که پيکان چيده است
کو خط مشکين که اين هنگامه را بر هم زند؟
خوش دکانى بر خود آن زلف پريشان چيده است
بوى خون مى آيد امروز از نواى بلبلان
تا کدامين سنگدل گل از گلستان چيده است
مى تواند شد علم در وادى آزادگى
هر که از باغ جهان چون سرو دامان چيده است
از خيابان بهشت آيد برون پوشيده چشم
هر که گل از رخنه چاک گريبان چيده است
شوربختى بين که با اين سينه پر زخم و داغ
رو به هر جانب که مى آرم نمکدان چيده است
آه ازان مغرور بى پروا که با اهل هوس
مجلس مى بر سر خاک شهيدان چيده است
چون تواند پاى خود در دامن صحرا کشيد؟
هر که چون صائب گلى از سنگ طفلان چيده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید