شماره ٣٤٧: از خط شبرنگ حسن يار صد چندان شده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از خط شبرنگ حسن يار صد چندان شده است
کز ته هر حلقه خورشيد دگر تابان شده است
مى مکد چون شمع تا روز جزا انگشت خويش
هر که بر خوان وصال او شبى مهمان شده است
آسمان از کهکشان در حلقه زنار اوست
ناخدا ترسى که ما را رهزن ايمان شده است
از دو عام مى برد نظارگى را ديدنش
حسن بالا دست اين يوسف چه باسامان شده است
ديده بد دور ازين يوسف که دور آسمان
در زمان حسن او يک ديده حيران شده است
دل ز شوخى در تن خاکى نمى گيرد قرار
اين شرر در سينه خارا سبک جولان شده است
پنجه فولاد را از چرب نرمى مى بريم
از رگ ما نيشتر بسيار رو گردان شده است
خنده شادى خطر بسيار دارد در کمين
پسته زير پوست از چشم بدان پنهان شده است
ياد ما کردن چه سود اکنون که آن کنج دهن
از غبار خط مشکين گوشه نسيان شده است
از ملاقات گرانجانان درين وحشت سرا
سود ما اين بس که ترک زندگى آسان شده است
من به اين سرگشتگى صائب به منزل چون رسم؟
در بيابانى که چندين خضر سرگردان شده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید