شماره ٣٢٠: در بهاران بزم عيش ميکشان آماده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در بهاران بزم عيش ميکشان آماده است
جوش گل هم شاهد و هم مطرب و هم باده است
مى زند موج قيامت گلشن از الوان حسن
هم لب جو نوخط و هم روى گلها ساده است
گل ز مستى بوسه بر منقار بلبل مى زند
سرو در آغوش طوق قمريان افتاده است
هر طرف گوش افکنى آواز بلبل مى رسد
رو به هر جانب کنى رخسار گل آماده است
هيچ خار تنگدستى بى برات عيش نيست
از شکوفه دفتر احسان چمن بگشاده است
غنچه را مينا ز زور باده بر سنگ آمده است
از سيه مستى ز دست لاله جام افتاده است
قمريان را گر چه طوق بندگى بر گردن است
سرو با آزادگى چون بندگان افتاده است
غنچه چون عيسى به گفتار آماده است از مهد شاخ
گل چو مريم مهر خاموشى به لب بنهاده است
صائب از گلشن مرو بيرون که در فصل بهار
هر چه مى خواهى ز اسباب نشاط آماده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید