شماره ٣٠٧: هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته است
مى زند جوش بهاران غنچه تا سر بسته است
بى سخن روشندلان بهتر به مضمون مى رسند
نامه وا کرده اينجا نامه سربسته است
عندليب خوش نوايى را دهن پر زر نکرد
غنچه از بهر چه يارب در گره زر بسته است؟
پرده عصمت بود زندان حسن شوخ چشم
شمع در فانوس چون پروانه پر بسته است
کوه را موج حوادث در فلاخن مى نهد
اين صدف از ساده لوحى دل به گوهر بسته است
حسن عالمسوز را پرواى آه سرد نيست
بارها اين شمع ره بر باد صرصر بسته است
آن که بى شيرازه دارد کهنه اوراق مرا
بارها شيرازه ديوان محشر بسته است
سبزه خط زان لب جانبخش دل را مانع است
خضر آب زندگى را بر سکندر بسته است
دولت دنيا سبک جولانتر از بال هماست
ساده لوح آن کس که دل بر تخت و افسر بسته است
آن که ابروى هلال عيد را طاق آفريد
طاق ابروى ترا بسيار بهتر بسته است
نيست صائب در پر پرواز کوتاهى مرا
دور باش باغبان مرغ مرا پر بسته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید