شماره ١٦٣: اهل معنى را تماشا مانع جمعيت است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اهل معنى را تماشا مانع جمعيت است
حلقه چشمى که شد حيران، کمند وحدت است
عالم بى انقلابى هست اگر زير فلک
پيش ارباب نظر دارالامان حيرت است
از پريشان گردى نظاره دل صد پاره است
جمع چون گردد نگه، شيرازه جمعيت است
گوشه گيرى مى کند روشن دل تاريک را
حاصل بيهوده گردى ها غبار کلفت است
در شکارستان دنيا آنچه مى بايد گفت
شاهباز ديده روشندلان را، عبرت است
حلقه دامى که باشد خوردن دل دانه اش
پيش ارباب بصيرت حلقه جمعيت است
تيغ لنگردار باشد بر سر آزادگان
سايه بال هما هر چند چتر دولت است
نعمتى کز شکر عاجز مى کند گفتار را
در جهان آفرينش، صحت و امنيت است
پيش ازان کز طبل رحلت دست و پا را گم کنى
زاد راهى جمع کن اى بى خبر تا فرصت است
از بهار نوجوانى آنچه بر جا مانده است
در بساط من همين خواب گران غفلت است
خانه بردوشى علاج سيل آفت مى کند
وعده گاه مردم بيکار کنج عزلت است
ناخن و منقار شاهين از کجى گيرا بود
رشوت از مردم گرفتن بر کجى ها حجت است
کاروان را گر چه در دنبال مى باشد غبار
گردخوارى پيش خيز کاروان عزت است
شکوه هر کس مى کند صائب ز درد و داغ عشق
مشت خاکى بر دهانش زن که کافر نعمت است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید