شماره ١٥١: آنچه مى دانند ماتم تن پرستان سور ماست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آنچه مى دانند ماتم تن پرستان سور ماست
دار، نخل ديگران و رايت منصور ماست
خون شاخ گل به جوش از بلبل پر شور ماست
پايکوبان دار از زور مى منصور ماست
ما ز تلخى چون شراب تلخ لذت مى بريم
موج درياى حلاوت نشتر زنبور ماست
گر چه اوج لامکان بسيار دور افتاده است
منزل نقل مکان فکرهاى دور ماست
آتش ما را به خاکستر نهفتن مشکل است
داغ ها چشم پر آب از سينه پر نور ماست
از دل صد پاره ما عقل فرد باطلى است
عشق گردى از نمکدان سرپر شور ماست
با دل پرخون ز نعمت هاى الوان فارغيم
عشرت روى زمين در غنچه مستور ماست
با عيان صلح از بيان چون شاخ نرگس کرده ايم
کاسه دريوزه ما ديده مخمور ماست
کاسه ليس شهد اين حنظل جبينان نيستيم
بر شکرخند سليمان چشم تنگ مور ماست
کعبه از آبادى بتخانه ويران مانده است
دل به خاک ره برابر از تن معمور ماست
از گرانخوابى دل شبهاست روز عيش ما
روز روشن از سيه کارى شب ديجور ماست
داغ ما افسردگان را تازه سازد روى گرم
سردى ابناى دنيا مرهم کافور ماست
هست فريادى ز داغ آتشين ما نمک
سوده الماس زخمى از دل ناسور ماست
نامرادى عاجزان را مى شود خاک مراد
آه سرد از دل کشيدن رايت منصور ماست
زين نمک کز شورش عالم به زخم ما رسيد
خنده صبح قيامت مرهم کافور ماست
موسى ما صائب از سير و سفر آسوده است
کز دل سنگين خود آماده کوه طور ماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید