شماره ١٤٦: کى سرى بردم به جيب خود که طوفان برنخاست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کى سرى بردم به جيب خود که طوفان برنخاست
همچو شمع کشته دودم از گريبان برنخاست
شمع بالينش نشد چون صبح خورشيد بلند
با لب پرخنده هر کس از سر جان برنخاست
از نواى شور مجنون بود رقص گردباد
رفت تا مجنون، غبارى زين بيابان برنخاست
نقد جان را رونماى تيشه فولاد داد
از دل فرهاد اين کوه غم آسان برنخاست
پاک طينت از حديث سرد از جا کى رود؟
آتش ياقوت از تحريک دامان برنخاست
حيرتى دارم که چون از هاى هوى ناله ام
از شکر خواب عدم چشم شهيدان برنخاست؟
عمرها در آب چشم خويشتن لنگر فکند
از دل صائب غبار کلفت آسان برنخاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید