شماره ١٠٦: ز بس به مى شدم آلوده چون سبوى شراب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز بس به مى شدم آلوده چون سبوى شراب
توان مقام مرا يافتن به بوى شراب
گل اميد من آن روز رنگ مى گيرد
که بشنوم ز لب لعل يار، بوى شراب
اگر چه گرد برآورده ام ز ميکده ها
هنوز در دل من هست آرزوى شراب
ازان به است که صد تشنه را کند سيراب
اگر به خاک من آرد کسى سبوى شراب
برهنگى نکشد روز حشر، تردستى
که با لباس مرا افکند به جوى شراب!
شود ز ساقى گلچهره گلستان خليل
اگر چه آتش سوزنده است خوى شراب
خوشا کسى که درين باغ کرد چون نرگس
ز کاسه سر خود پا، به جستجوى شراب
غمين مباش که از بحر غم حريفان را
به دست بسته برون مى برد سبوى شراب
چه لازم است به زاهد به زور مى دادن؟
به خاک شوره مريزيد آبروى شراب
شکسته رنگ نمى گردد از خمار کسى
که از شراب قناعت کند به بوى شراب
اگر سفينه براى نجات بحر غم است
بس است کشتى درياکشان کدوى شراب
کسى ز دولت بيدار گل تواند چيد
که چون حباب نظر وا کند به روى شراب
مدام همچو رگ ابر، گوهر افشان است
زبان خامه صائب ز گفتگوى شراب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید