شماره ١٠٠: ز خط رحيم نشد حسن يار با احباب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز خط رحيم نشد حسن يار با احباب
به چشم آينه از توتيا نيامد آب
ز خط عذار تو سر حلقه نکويان شد
شود ز حلقه خط گر چه حسن پا به رکاب
چه آفتى تو که شمشير آبدار بود
نظر به جلوه مستانه تو موج سراب
به آبدارى لعل تو چشم بد مرساد!
که از نظاره او تشنه مى شود سيراب
دل از نظاره روى تو جمع چون گردد؟
کتان رفو نپذيرد ز پرتو مهتاب
حجاب جلوه خورشيد نيست پرده صبح
فروغ روى ترا چون کند نهفته نقاب؟
شود ز چين جبين بيش دلربايى حسن
چنان که از رگ تلخى است خوشگوار شراب
ز شعله بال سمندر ورق نگرداند
چگونه روى ترا مى برآورد ز حجاب؟
به آه از جگر داغدار قانع شو
که دلپذيرترست از کباب، بوى کباب
خوش باش که از راه پوچ گويى ها
به نيم چشم زدن سر به باد داد حباب
مدان ز غصه مسلم گشاده رويان را
که هست صد گره از سبحه در دل محراب
عمارت تن خاکى به گرد خواهد رفت
چنين که قافله عمر مى رود به شتاب
ملايمت سپر تندى حريفان است
کدو شکسته نگردد به زور باده ناب
شد از نماز فزون غفلت دل زاهد
چنان که جنبش گهواره است باعث خواب
ز هفت پرده نگردد نگاه زندانى
حجاب ديده وران نيست عالم اسباب
شتاب عمر ز قد دو تا زياده شود
که هست طاق کهن تازيانه سيلاب
شود ز باده مرا سير چشم و دل صائب
اگر به شبنم گل ريگ مى شود سيراب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید