شماره ٦٩: موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب
بى نسيم خوش عنان بيرون نيارد سر ز آب
زنگ غفلت از دل من باده نتوانست برد
کى کبودى مى رود از روى نيلوفر ز آب
مى دهد در يک دم از کفران نعمت سر به باد
هر حبابى کز تهى مغزى برآرد سر ز آب
زير تيغ از ساده لوحى دست و پايى مى زنيم
بر نيارد ماهيان را گر چه بال و پر ز آب
نيست غير از دل سياهى حاصل تردامنى
چون تواند زنده بيرون آمدن اخگر ز آب؟
از عزيزى مى کند از تاج شاهان پايتخت
هر که شد با قطره اى خرسند چون گوهر ز آب
دست چون بردارم از دامان اين صحرا، که هست
جلوه موج سراب او گواراتر ز آب
از صراط المستقيم شرع پا بيرون منه
تا توان از پل گذشتن، نگذرد رهبر ز آب
هر سبکروحى که بر جسم گران دامن فشاند
گر ز دريا بگذرد، پايش نگردد تر ز آب
از حضور عالم آب آن که گردد تردماغ
تيغ اگر بارد به فرقش، برنيارد سر ز آب
بى سخن کش هم سخن مى آيد از دل بر زبان
گر به پاى خويشتن آيد برون گوهر ز آب
هر که در پايان عمر از جان طمع دارد سکون
چشم دارد در نشيب از سادگى لنگر ز آب
از مى ريحانى خط شد لبش خونخوارتر
تشنه خون مى شود شمشير خوش جوهر ز آب
از شراب تلخ، ساکن شد دل پر غم مرا
گر چه گردد کشتى پر بار، بى لنگر ز آب
در سيه دل نيست اشک گرم را صائب اثر
مى شود از جوشن افزون خامى عنبر ز آب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید