شماره ٢٨: آن کس که داد پيوند با کاه کهربا را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آن کس که داد پيوند با کاه کهربا را
خواهد به هم رسانيد جانهاى آشنا را
دامان رهروان را زخم زبان نگيرد
از خار ره پر و بال افزون شود صبا را
چون سنگ سرمه خاکش پيرايه نظرهاست
چشمى که يک نظر ديد آن چشم سرمه سا را
تعظيم خاکساران روشنگر وجودست
زان جا دهند مردم در چشم توتيا را
در سينه خون گرمش ياقوت و لعل گرديد
در زير تيغ چون کوه هر کس فشرد پا را
از آب شد دو بالا سوداى بيد مجنون
عاقل نمى توان کرد ديوانه خدا را
در خواب بود مخمل کز کارگاه قسمت
نقش مراد خنديد بر چهره بوريا را
افتادگان خود را کى بر زمين گذارد؟
راهى که بال و پر داد از شوق نقش پا را
در کارگاه عشق است تدبير عقل بيکار
طوفان نمى کند گوش تعليم ناخدا را
تا دامن قيامت خونش سبيل باشد
چشمى که ديده باشد آن آتشين لقا را
تا نخوت سعادت بيرون رود ز مغزش
با سگ شريک روزى کردند ازان هما را
سخت است دل گرفتن صائب ز نوک مژگان
برتافتن محال است سرپنجه قضا را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید