شماره ٣١١: دل را کشاد کار زصد عقده برتر است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل را کشاد کار زصد عقده برتر است
آزادى طبيعت اين مهره ششدر است
غواص آرزوى گرفتارى توايم
ما را تامل گره دام گوهر است
سر بر نميکشيم زخط رضاى دوست
چون خامه سعى لغزش ما هم بمسطر است
رنگ پريده ايست زروى خزان ما
در بوته هاى غنچه اگر خورده زر است
کر آرزو بچشم تامل نظر کند
خط لبى که ديده فريب است ساغر است
دريا کشيست مشرب بيهوشى حباب
از خويش رفتنت بدو عالم برابر است
دارم نويد مقدم سيماب جلوه ئى
ناصح خموش گوشم از آواز پا کر است
تجديد رنگ و بو نرود از بهار من
نخل حبابم و نفسم جمله نوبر است
واماندگى فسرده ياسم نميکند
تسليم سايه پرتو خورشيد را پر است
با لادويست آبله پا درين بساط
اينجا چو شمع گر قدمى هست بر سر است
فردا بخلد هم اگر اين ما و من بجاست
ما را همين جبين عرقناک کوثر است
يک روى گرم در همه عالم پديد نيست
خورشيد هم بکشور ما سايه پرور است
دشوار نيست قطع اميد من آن قدر
مقراض ياسم و دم تيغم مکرر است
(بيدل) بقلزم اثر انتظار عشق
چشم ترى که بى مژه گرديد گوهر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید