شماره ٢٩٨: در وادى ئى که قدرت عجزم کمال داشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در وادى ئى که قدرت عجزم کمال داشت
باليدگى چو آبله ام پايمال داشت
سيراب نازم از دل بى مدعاى خويش
گوهر بجيب صافى مطلب زلال داشت
کرديم سير وادى وحشت سواد عشق
تا نقش پا همان رم چشم غزال داشت
چون شمع جنبش مژه ما را زخويش برد
پرواز آرميده ما طرفه بال داشت
شور طلب زوهم فنا سر بجيب ماند
ورنه بخاک نيز جنون احتمال داشت
سررشته هلال بخورشيد محکم است
نقصان حال ما اثرى از کمال داشت
در عين وصل چشم به پيغام دوختيم
شبنم بروى گل نگهى در خيال داشت
اکنون علاج شبه هستى که ميکند
در سنگ نيز آئينه ما مثال داشت
آن حيرتيکه کرد برويت مقابلم
آئينه دارى از دل بى انفعال داشت
مشکل بعيش بى نفسان پى برد کسى
شمع خموش سير شبستان حال داشت
يارب شفق طراز کدامين بهار شد
رنگى که خون بيکسيم زيربال داشت
هر کس بقدر همت خود ناز ميکند
(بيدل) غم تو دارد اگر خواجه مال داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید