شماره ٢٩٣: در طلبت شب چه جنونها گذشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در طلبت شب چه جنونها گذشت
کز سر شمع آبله پا گذشت
جهل خرد پخت و بعموره ريخت
عقل جنون کرد و زصحرا گذشت
نقش نگين داشت کمال هوس
اسم بجا ماند و مسمى گذشت
خلق خيالات بر افلاک برد
از سر اين بام هواها گذشت
پى سپر عجز چه نازد بجاه
آبله از خاک چه بالا گذشت
جوش نفس بود مى اعتبار
قلقلکى کرد و زمينا گذشت
چون شرر کاغذ آتش زده
فرصت ما از نظر ما گذشت
سعى تگ و پو همه را محو کرد
ريگ روانى زثريا گذشت
چون شب و روز است تلاش همه
درنگذشت آنکه از اينجا گذشت
خط جبين فهم بفردا گماشت
خامه برين صفحه چليپا گذشت
خامشيم زنده جاويد کرد
کم نفسيها زمسيحا گذشت
ضبط نفس طرفه پلى داشته است
قطره باين جهد زدريا گذشت
قافله سالار توهم مباش
هر کس ازين باديه تنها گذشت
فرصت ديدار وفائى نداشت
آمده بود آينه اما گذشت
با دم شمشير قضا چاره چيست
دم مزن آبى که زسرها گذشت
(بيدل) ازين مايه که جز باد نيست
عمر در انديشه سودا گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید