شماره ٢٨٥: در خور غفلت نگاهى رونق ما و من است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در خور غفلت نگاهى رونق ما و من است
خانه تاريک است اگر شمع تامل روشن است
چيست نقد شعله غيراز سعى خاکستر شدن
سال و ماه زندگانى مدت جان کندن است
دل بسعى گريه سرشار روشن کرده ايم
اين چراغ بيکسى را اشک حسرت روغن است
خامکار الفت داغ محبت نيستم
همچو آتش سوختن از پيکر من روشن است
ساغر عشرت که ميگيرد که در بزم بهار
همچو مينا شاخ گل امروز خون در گردن است
ننگ تصويريم از ما جرأت جولان مخواه
اينقدرها بسکه پاى ما برون دامن است
هيچکس بر معنى مکتوب شوق آگاه نيست
ورنه جاى نامه پيش يار ما را خواندن است
نور بينش جمله صرف عيب پوشى کرده ايم
شوخى نظاره ما تار چشم سوزن است
طبع روشن کم دهد از دست ربط خامشى
از پى حبس نفس آئينه حصن آهن است
بشکنم دل تا شوم با رمز تحقيق آشنا
شخص هم عکس است تا آئينه در دست من است
ضبط بيباکيست در کيش جنون ترک ادب
بى گريبان دست من پاى برون از دامن است
جز تأمل نيست (بيدل) مانع شوق طلب
رشته اين ره اگر دارد گره استادن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید