شماره ٢٨٠: در تکلم از ندامت هيچکس آسوده نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در تکلم از ندامت هيچکس آسوده نيست
جنبش لب يکقلم جز دست بر هم سوده نيست
راحت آبادى که مردم جنتش ناميده اند
بى تکلف اين سخن غير از لب نکشوده نيست
گر زبان از شوخى اظهار وادزدد نفس
صافى آئينه مطلب غبار اندوده نيست
پاس ناموس سخن در بى زبانى روشن است
هيچ مضمونى درين صورت نفس فرسوده نيست
قطرها از ضبط موج آئينه دار گوهراند
تا شود روشن که سعى خامشى بيهوده نيست
گفتگو (بيدل) دليل هرزه تازيهاى ماست
تا جرس فرياد دارد کاروان آسوده نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید