شماره ٢٢١: جاى آرام بوحشتکده عالم نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جاى آرام بوحشتکده عالم نيست
ذره ئى نيست که سرگرم هواى رم نيست
گره باد بود دولت هستى چو حباب
تا سليمان نفسى عرضه دهد خاتم نيست
چمن از غنچه بهر شاخ سرشکش گره است
مژه اهل طرب هم بجهان بى نم نيست
هيچ دانا نزند تيشه بپاى آرام
از بهشت آنکه برون آمده است آدم نيست
گوبيا برق فرو ريز بکشت دو جهان
عکس اگر محو شد آئينه ما را غم نيست
رشته وارى نفس سوخته افروخته ايم
شمع در خلوت بيدارى دل محرم نيست
گر جهان ناز براسباب فزونى دارد
بهر سامان کمى ذره ما هم کم نيست
اينقدر وهم زآغوش نگه ميبالد
ديده هر گه مژه آورد بهم عالم نيست
چشم بر موج خطت دوختن از ساده دليست
رشتهاى رگ گل را گره شبنم نيست
عدم سايه زخورشيد معين گرديد
گر تو شوخى نکنى هستى ما مبهم نيست
(بيدل) از بس بگرفتارى دل خو کرديم
بى غم دام و قفس خاطر ما خرم نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید