شماره ٢١٧: تيره بختى چون هجوم آرد سخن مهر لب است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تيره بختى چون هجوم آرد سخن مهر لب است
سرمه لاف جهان گل کردن دود شب است
احتياج ما سماجت پيشه اظهار نيست
آنچه ما گم کرده ايم از عرض مطلب مطلب است
تا چکيدن اشک را بايد بمژگان ساختن
چون روان شد درس طفل ما برون مکتب است
من کيم تا در طلب چون موج بر بندم کمر
يکنفس جانيکه دارم چون حبابم بر لب است
رنج مهميزى نمى خواهد سبک جولانيم
همچو بوى گل همان تحريک آهم مرکب است
امتحان کرديم در وضع غرور آرام نيست
شعله از گردن کشى سرگشته چندين تب است
کينه اندوزى ندارد صرفه آسودگى
عقده دل چون بهم پيوست نيش عقرب است
بى نيازان را بسير و دور اختر کار نيست
آسمان اوج همت سير چشم از کوکب است
طاعت مستان نميگنجد بخلوتگاه زهد
دامن صحرا مصلاى نماز مشرب است
موج اين دريا تکلف پرور گرداب نيست
طينت آزاد بيرون تا زوهم مذهب است
دل بصد چاک جگر آغوش فيضى وانکرد
صبح ما غفلت سرشتان شانه زلف شب است
همچو عکس آئينه زار دهر را سرمايه ام
رفتن رنگم تهى گرديدن صد قالب است
ناله ام (بيدل) بقدر دود دل پر ميزند
نبض را گر اضطرابى هست در خورد تب است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید