شماره ١٨٦: بى ساز انفعال سراپاى من تهيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بى ساز انفعال سراپاى من تهيست
چون شبنم از وداع عرق جاى من تهيست
نيرنگ عالمى بخيالم شمرده گير
صفر ز خود گذشته ام اجزاى من تهيست
رنگى ندارد آئنه مشرب فنا
از گرد خويش دامن صحراى من تهيست
دل محو مطلق است چه هستى کجا عدم
از هرچه دارد اسم معماى من تهيست
چون صبح بالى از نفس سرد مى زنم
عمريست آشيانه عنقاى من تهيست
از نقد دستگاه زيانکار من مپرس
امروز من چو کيسه فرداى من تهيست
چون پيکر حبابم از آفت سرشته اند
از مغز عافيت سرى بى پاى من تهيست
يا رب نقاب کس ندرد اعتبار پوچ
از يک حباب قالب درياى من تهيست
تا کى فروشم از عرق شرم جام عذر
چشمش خمار دارد و ميناى من تهيست
(بيدل) سر محيط سلامت چه موج و کف
تا او بجاست جاى تو و جاى من تهيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید