شماره ١٧٨: بيتابى عشق اينهمه نيرنگ هوس ريخت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بيتابى عشق اينهمه نيرنگ هوس ريخت
عنقا پرى افشاند که طوفان مگس ريخت
مستغنى گشت چمن و سير بهاريم
بى بال و پريها چقدر گل بقفس ريخت
از تاب و تب حسرت ديدار مپرسيد
در ديده چو شمعم نگهى پرزد و خس ريخت
از يکدونفس صبح هم ايجاد شفق کرد
هستى دم تيغيست که خون همه کس ريخت
روشنگر جمعيت دل جهد خموشى است
نتوان چو حباب آينه بى ضبط نفس ريخت
دنباله دو قلقل ميناى رحيليم
اين باده جنون داشت که در جام جرس ريخت
(بيدل) ز فضولى همه بى نعمت غيبيم
آب رخ اين مائده ها سير و عدس ريخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید