شماره ١٦٩: بگلزارى که حسنت بى نقابست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بگلزارى که حسنت بى نقابست
خزان در برگ ريز آفتابست
ز شرم يکعرق گل کردن حسن
چو شبنم صد هزار آئينه آبست
جنون ساغر پرست نرگس کيست
گريبان چاکيم موج شرابست
ز دود سينه ام درياب کامشب
نفس بال و پر مرغ کبابست
که دارد جوهر غرض اقامت
فلک تا ماه نو پا در رکابست
تو هم مرده نامست ورنه
چو ياقوت آتش و آبم سرابست
درين دنياچه ديبا و چه مخمل
همين وضع ملايم فرش خوابست
بچشم خلق بى (لاحول) مکذر
نظرها يکقلم مد شهابست
طرب خواهى دل از مطلب بپرداز
کتان چون شسته گردد ماهتابست
برو اى سايه در خورشيد گم شو
سياهى کرد نت داغ حجابست
نظر واکرده ئى محو ادب باش
سوال جلوه حيرانى جوابست
بهر سو بگذرى سير نفس کن
همين سطر از پريشانى کتابست
نگه بايد بچشم بسته خواباند
گر اين خط نقطه گردد انتخابست
خيال انديش ديداريم (بيدل)
شب ما دلنشين آفتابست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید