شماره ١٦٦: بعد ازين بايد سراغ من ز خاموشى گرفت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بعد ازين بايد سراغ من ز خاموشى گرفت
داشتم نامى درين ياران فراموشى گرفت
پرده ناموس هستى بود آغوش کفن
از نفس آئينه تنگ آمد نمدپوشى گرفت
دوستانرا ما و تو افگند دور از يکدگر
اين غبار آخر سر راه بهم جوشى گرفت
گر باين آهنگ جوشد نغمه ساز وفاق
صور خواهد چون طنين پشه سرگوشى گرفت
الفت دلها فشار توام بادام داشت
عبرت اينجا باج تنگى از هم آغوشى گرفت
برنگشت از دشت استغنا غبار رفته ام
از که پرسم دامن نازى که بيهوشى گرفت
شکر کن (بيدل) که در طوفان نيرنگ شعور
عالمى شد غرق و دست ما قدح نوشى گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید