شماره ١٤٨: بزخم هستى اگر شرم بخيه پردازيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بزخم هستى اگر شرم بخيه پردازيست
عرق کن اى شرر کاغذ آنچه غمازيست
بفرصت نفسى چند صحبت است اينجا
تأملى که درين برم با که دمسازيست
نه دى گذشت و نه فردا به پيش مى آيد
تجدد من و ما تا قيامت آغازيست
بغير ساختگى نيست نقش عالم رنگ
شکست نيز درين کارخانه پردازيست
چو شمع غيرت تسليم هم جنون دارد
تلاش ما همه تا نقش پا سراندازيست
ز وضع چرخ اقامت نمى توان فهميد
دماغ بيضه عنقا هميشه پروازيست
بحکم عجز سر از سجده برمشکن (بيدل)
که گرداگرد مداز خاک گردن افرازيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید