شماره ١٠١: اگر مى نيست جمعيت کدام است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر مى نيست جمعيت کدام است
کمند وحدت اينجا دور جام است
چو ساغر در محيط ميکشيها
زموج باده قلابم بکام است
دو عالم در نمک خفت از غبارم
هنوزم شور مستى ناتمام است
اگر بيدستگاهم غم ندارم
چو هندويم سيه بختى غلام است
زبال افشانيم قطع نظر کن
که صيد من نگاه چشم دام است
من و ميخانه ديدار کانجا
مژه تا باز گردد خط جام است
دل از هستى نمى چيند فروغى
نفس در کشور آئينه شام است
جهان زندان نوميديست اما
دمى کز خود برائى سير بام است
درين محفل بحکم شرع تسليم
نفس گر ميکشى چون مى حرام است
بطبع اهل دنيا پختگى نيست
ثمر چندانکه سرسبز است خام است
اسيرى شهپر آزادى ماست
نگين دام ما را صيد نام است
زهستى تا عدم جهدى ندارد
زمژگان تا بمژگان نيم گام است
بغفلت آنقدر دوريم از دوست
که تا وصلش رسد اينجا پيام است
ز(بيدل) جرأت جولان مجوئيد
چو موج اين ناتوان پهلو خرام است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید