شماره ٩٧: ازين بساط کسى داغ آرميدن رفت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ازين بساط کسى داغ آرميدن رفت
که با وجود نفس غافل از طپيدن رفت
درين چمن سر تسليم آفتيم همه
گلى که برق خزانش نزد بچيدن رفت
زبس گداز تمنا بدل گره کرديم
نفس چو اشک بدريوزه چکيدن رفت
کباب غيرت آن رهروم که همچو ثمر
بپاشکستگى رنگ تا رسيدن رفت
زبسکه قطع تعلق زخويش دشوار است
چو کا زمدت عمرم بلب گزيدن رفت
نيم چو اشک براه تو داغ نوميدى
سر سجود سلامت اگر دويدن رفت
مجو زمردم بيمعرفت دم تسليم
زسرو از ره بيحاصلى خميدن رفت
سراغ جلوه زما بيخودان مگير و مپرس
بهار حيرت آئينه در نديدن رفت
فسانه زرم فرصت نفس خوانده ايم
بلب نکرده گذر آنسوى شنيدن رفت
خيال هستى موهوم ريشه پيدا کرد
بفکر خواب متن فصل آرميدن رفت
بجهد مسند عزت نميشود حاصل
نميتوان بفلک (بيدل) از دويدن رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید