شماره ٩٤: از حباب اينقدرم عبرت احوال بس است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از حباب اينقدرم عبرت احوال بس است
کانچه ممکن نبود ضبط عنان نفس است
در توهمکده عافيت آسودن نيست
رگ خوابيکه بچشم تو نمودند خس است
اگر اينست سرانجام تلاش من و ما
عشق هم در طپش آباد دو روزت هوس است
خلق عاجز چقدر نازکند بر اقبال
مور بيچاره اگر پر بدرآرد مگس است
طبعت آن نيست کز افلاس شکايت نکند
ساغر باده زمانيکه تهى شد جرس است
کوتهى کرد زبس جامه ام از عريانى
آستين هم بکفم دامن بيدسترس است
بسکه فرش است درين رهگذر آداب سلوک
طور افتادگى نقش قدم پيش و پس است
وضع مرغان گرفتار خوشم مى آيد
ورنه مژگان صفتم بال برون قفس است
بر در دل ز ادب سجده کن آواز مده
صاحب خانه آئينه ما هيچکس است
ترک هستى است درين باغ طراوت (بيدل)
شبنم صبح همين شستن دست از نفس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید