شماره ٥٠: شب که شد جوش فغانم همنواى عندليب

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
شب که شد جوش فغانم همنواى عندليب
در عرق گم گشت چون شبنم صداى عندليب
خلق معشوقان کمند صيد مشتاقان بس است
نيست غير از بوى گل زنجير پاى عندليب
زير نقش پاى او ما هم سرى دزديده ايم
سايه گل گر بود بال هماى عندليب
جلوه گل گر چنين طاقت گدازيها کند
بعد ازين خاکسترى يا بى بجاى عندليب
کاروان رنگ و بو را هيچ جا آرام نيست
صد جرس مى دارد اينجا هاى هاى عندليب
بعجز هم ما را درين گلشن بجائى ميبرد
نيست کم از ناله بال نارساى عندليب
بر جبين برگ گل چين مى طرازد موج رنگ
پر بسامان است محراب دعاى عندليب
اى که خواهى پاس ناموس محبت داشتن
شرم دار از ديدن گل بى رضاى عندليب
حسن مستغنيست از شهرت نوائيهاى عشق
هيچکس گل را نمى خواهد براى عندليب
يکسره مويم تهى از صنعت منقار نيست
ناله اندود است از سر تا بپاى عندليب
(بيدل) از غفلت تلاش بستر گل مى کنم
ورنه زير بال دارد گرم جاى عندليب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید