شماره ٧٣٦: شد افزون از شهادت شوق بيتابى که من دارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
شد افزون از شهادت شوق بيتابى که من دارم
ز کشتن زنده تر گرديد سيمابى که من دارم
به خضر از مرگ سازد تلختر عمر مؤبد را
ز شمشير شهادت عالم آبى که من دارم
ندارد ديده تن پروران از بستر مخمل
ز فرش بوريا چشم شکرخوابى که من دارم
اگر شويم به خون چون لعل روى خويش جا دارد
نشد لب تشنه اى سيرآب از آبى که من دارم
به هر جانب که آرم روي، در مد نظر باشد
نباشد در ته ديوار محرابى که من دارم
به هر صيد زبون گردن نسازد همت من کج
نهنگ آرد برون از بحر قلابى که من دارم
نگه را پرده هاى چشم مانع نيست از جولان
ندارد جنگ با تجريد اسبابى که من دارم
چو ريزش کار کاوش مى کند با چشمه سار من
چرا دارم دريغ از تشنگان آبى که من دارم
ز صبح حشر بر خوابش فزايد پرده ديگر
درين ظلمت سرا چشم گرانخوابى که من دارم
سيه سازد به چشم مهر تابان روز روشن را
ز آه نيمشب تيغ سيه تابى که من دارم
زه آه سرد خالى نيست هرگز سينه ام صائب
که راسى شب بود در خانه مهتابى که من دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید