شماره ٦٧١: چند چون اخگر نفس در زير خاکستر زنيم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چند چون اخگر نفس در زير خاکستر زنيم
خيز تا از چرخ نيلى خيمه بالاتر زنيم
از بساط خاک برچينيم بزم عيش را
با مسيحا در سپهر چارمين ساغر زنيم
بزم گل بازى فرو چينيم در گلزار قدس
ثابت و سيار را چون گل به يکديگر زنيم
در بساط آفرينش هر چه درد و داغ هست
دسته بنديم و به رغبت همچو گل برسر زنيم
راه امن بيخودى را کاروان در کار نيست
چون قدح تنها به قلب باده احمر زنيم
خار و خاشاک وجود خويش را چون گردبار
جمع سازيم و زبرق آه آتش در زنيم
نيست پرواى سياهى برق عالمسوز را
يکقلم آتش به کلک و کاغذ و دفتر زنيم
گرد هستى را فرو شوييم از رخسار روح
در دل تيغ شهادت غوطه چون جوهر زنيم
بستر از خون بالش از شمشير مردان کرده اند
چون زنان پير تا کى تکيه بر بستر زنيم
بيقرارى بادبان کشتى وامانده است
موج گرديم و بر اين دريا بى لنگر زنيم
مجمر گردون ندارد عرصه جولان ما
سر برون چون شعله بيباک ازين مجمر زنيم
نه دماغ انجمن نه برگ خلوت مانده است
عالم ديگر بجوييم و در ديگر زنيم
اين جواب آن که مى گويد حکيم غزنوى
تا کى از هجران او ما دستها بر سر زنيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید