شماره ٦٥٧: روزگارى در رگ جان پيچ و تاب افکنده ايم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
روزگارى در رگ جان پيچ و تاب افکنده ايم
تا ز روى شاهد معنى نقاب افکنده ايم
هم خيالان را به همت دستگيرى مى کنيم
نيست از غفلت اگر خود را به خواب افکنده ايم
همره کاهل گرانى مى برد از پاى سعى
سيل را در ره مکرر از شتاب افکنده ايم
ما ز روشن گوهرى از پله افتادگى
سر چو شبنم در کنار آفتاب افکنده ايم
از لب ميگون او قانع به مى گرديده ايم
مهر گل از دوربينى بر گلاب افکنده ايم
هيچ کس در خاکسارى نيست چون ما خوش عنان
چشم پيش پاى مردم چون رکاب افکنده ايم
بهر ديدارت نظر را شستشويى مى دهيم
بى تو گر چشمى به روى آفتاب افکنده ايم
عارفان دل ساده مى سازند از نقش و نگار
ما نظر از دل سياهى بر کتاب افکنده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید