شماره ٦٣١: معنى بسيار را از لفظ کم جان مى دهم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
معنى بسيار را از لفظ کم جان مى دهم
بحر را در کاسه گرداب جولان مى دهم
گوهر من خرقه ازدست صدف پوشيده است
تيغ بر سرم مى خورم گوهر به دامان مى دهم
کعبه را چون محمل ليلى به يک بانگ بلند
مى کنم ديوانه و سر در بيابان مى دهم
از گل بى خار جان خود چرا دارم دريغ؟
من که خار بى ادب را آب حيوان مى دهم
تا مگر خوابى عزيزان را برانگيزد ز خواب
تن به زندان قضا چون ما کنعان مى دهم
دانه دل سبز گرديدن ندارد، ورنه من
مدتى شد آبش از چاه زنخدان مى دهم
مدتى شد صحبتم از نغمه عشرت تهى است
شيشه دل را به دست سنگ طفلان مى دهم
برقم اما خرمن ماه است جولانگاه من
کى به دست هر خس و خارى گريبان مى دهم؟
بس که دارم خط نو اصلاح او را در نظر
در ميان خواب هم تصحيح قرآن مى دهم
چشم من صائب به روى خط مشکين وا شده است
کى دل خود را به هر زلف پريشان مى دهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید