شماره ٥٤٤: گر به ملک بيخودى اميد جامى داشتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر به ملک بيخودى اميد جامى داشتم
مى شدم بيرون ز خود چندان که پا مى داشتم
نرمى ره شد چو محفل تاروپود خواب من
جاى گل اى کاش آتش زير پا مى داشتم
کاسه من هم اگر بى مغز مى بود از ازل
بهره اى از سايه بال هما مى داشتم
دست ازين دار فنا گر مى توانستم کشيد
کرسى افلاک را در زير پا مى داشتم
قسمت آتش نمى شد خرده من همچو گل
گر درين گلزار بويى از وفا مى داشتم
پرده بيگانگى شد پاکدامانى مرا
ورنه من هم راه حرف آشنا مى داشتم
بى زبانى حلقه بيرون در دارد مرا
ورنه در گيسوى او چون شانه جا مى داشتم
عاقبت زد برزمينم آن که از روى نياز
سالها بر روى دستش چون دعا مى داشتم
گوشه دل گر نمى شد پرده دار گوهرم
من درين درياى پرشورش کجا مى داشتم
عشرت روى زمين مى بود صائب زان من
جاى پايى گر در اقليم رضا مى داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید