شماره ٤٨١: از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام
پيش سيلاب حوادث سد آهن بسته ام
همچنان دارد مرا سرگشته دوران گرچه من
برشکم سنگ از قناعت چون فلاخن بسته ام
در دل آهن دم جان بخش را تاثير نيست
بى سبب خود را به عيسى همچو سوزن بسته ام
از سبکباران راه عشق خجلت مى کشم
بر کمر هر چند جاى توشه دامن بسته ام
نيست جزواکردن و پوشيدن چشم از جهان
چون شرر طرفى که من از چشم روشن بسته ام
ظلمت از کاشانه ام چون دود بيرون رفته است
از فروغ عاريت تا چشم روزن بسته ام
ز خم سنگ آسوده سازد مار را از پيچ وتاب
از جوانمردى کمر در خون دشمن بسته ام
دانه اى هرچند صائب بس بود سالى مرا
من کمر چون مور در تاراج خرمن بسته ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید