شماره ٤٤٠: عشق را نغمه داود بود شيون دل

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
عشق را نغمه داود بود شيون دل
حسن را آمدن آب بود رفتن دل
حاصل عمر گرانمايه چه خواهد بودن
خرج آن مور ميان گر نشود خرمن دل
مى رسد آهن پيکان به هدف از کوشش
نيست ممکن که به جايى نرسد رفتن دل
شيشه اى نيست که گردن نکشيده است اينجا
تا نصيب که شود باده مردافکن دل
بادبان بال و پر کشتى لنگردارست
مده از دست درين قلزم خون دامن دل
شب تاريک بود سرمه بينايى دزد
خال در پرده خط بيش شود رهزن دل
بحر و کان در نظرش آبله پرخونى است
بر رخ هرکه گشودند در مخزن دل
هست اميد که چون ماه به خورشيد رسد
هرکه را توشه ره نيست بجز خوردن دل
روح بيچاره چه مى کرد درين خاکستان
خانه جسم نمى داشت اگر روزن دل
مى پرد ديده اميد دو عالم صائب
تا به مغز که رسد نکهت پيراهن دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید