شماره ٣٧١: پر صدا شد چينى افلاک ازفغفور عشق

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
پر صدا شد چينى افلاک ازفغفور عشق
چون شررهر ذره اى بيدار شد از شور عشق
دست بيباکى چو حسن ازآستين بيرون کند
شمسه دار فنا گردد سرمنصور عشق
چون انار از خنده بيجاى خود دارد خطر
شيشه نه آسمان ازباده پرزور عشق
چون چراغ صبحگاهى از فروغ آفتاب
پرتو خورشيد تابان محو شد درنور عشق
نااميدى واميد اينجا هم آغوش همند
صبح رادرآستين دارد شب ديجور عشق
در سواد شهر (خون) چون لاله ميرد در دلش
هرکه در صحرا نمکچش کرد آب شور عشق
عاشق و انديشه از زخم زبان، حرفى است اين
مى کند خون در جگر الماس را ناسور عشق
از دلم هر پاره اى چون گل به راهى مى رود
برق دايم تيغ بازى مى کند در طور عشق
عاشقان در پرده دل شادمانى مى کنند
خنده رسوا ندارد غنچه مستور عشق
بستر و بالين چه مى داند مريض عشق چيست
چون سبو از دست خود بالين کند رنجور عشق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید