شماره ٣٣٤: منم به گوشه چشمى ز آشنا قانع

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
منم به گوشه چشمى ز آشنا قانع
به خاک پاى قناعت ز توتيا قانع
ازان شده است به چشم جهانيان شيرين
که ازلباس، شکر شد به بوريا قانع
زمال خويش به احسان تمتعى بردار
مشو ز گنج به نامى چو اژدها قانع
به دامن عرق انفعال دست زنيد
به عذر خشک مگرديد از خطا قانع
هميشه راه به آب بقا نمى افتد
مشو به ديدن ازان لعل جانفزا قانع
خطر زچشم بد چه ندارد آن رهرو
که شد به راستى خويش از عصا قانع
(نظر به عاقبت کارکن قدم بردار
مشو ز ديده بينا به پيش پا قانع)
ز لاله زار شهادت گلى بچين صائب
به بوى خون مشو ازخاک کربلا قانع



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید