شماره ٢٨٢: شد سرمه سويداى دل از نور جمالش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
شد سرمه سويداى دل از نور جمالش
اى واى اگر تيغ کشد برق جلالش
چون مور، دل خام طمع بال برآورد
تا شد زته زلف عيان دانه خالش
خط بر سر رعنايى شمشاد کشيده است
هر چند که بيش از الفى نيست نهالش
چون آينه آن کس که ز صاحب نظران شد
درکوچه و بازار بود صحبت حالش
در پوست نگنجد گل از انديشه شادى
غافل که شکرخند بود صبح زوالش
رنگين سخن آن به که بسازد به خموشى
طاوس همان به که نبيند پروبالش
چون بر سر گفتار رود خامه صائب
ديوانه شود بوى گل از لطف مقالش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید