شماره ٢٣٣: مکن به لهو و لعب صرف نوجوانى خويش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
مکن به لهو و لعب صرف نوجوانى خويش
به خاک شوره مريز آب زندگانى خويش
هواى نفس ز دست اختيار برده مرا
خجل چو موج سرابم ز خوش عنانى خويش
نيم به خاطر صحرا چو گردباد گران
نفس چو راست کنم مى برم گرانى خويش
همان ز چشم حسودان مرانمکدان است
اگر خورم جگر خود زبى دهانى خويش
درين جهان دل بى غم نمى شود پيدا
اگر برون دهم از دل غم نهانى خويش
فغان که نيست بغير از دريغ و افسوسى
به دست آنچه مرا مانده از جوانى خويش
خجالت است نصيبم ز تنگدستيها
چو ميهمان طفيلى زميزبانى خويش
به تار خود نبود هيچ عنکبوتى را
علاقه اى که تو دارى به زندگانى خويش
دلم هميشه دو نيم است چون قلم صائب
ز بس که منفعلم از سيه زبانى خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید