شماره ١٩٢: نکشيديم شبى سيمبرى در بر خويش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نکشيديم شبى سيمبرى در بر خويش
دست ماهمچو سبو ماند به زير سر خويش
نيست پروانه من قابل دلسوزى شمع
مگر ازگرمى پرواز بسوزم پر خويش
گردن شيشه مى حکم بياضى دارد
که کسى از خط پيمانه نپيچد سر خويش
چند مژگان تو بااهل نظر کج بازد؟
هيچ کس تير نينداخته بر لشکر خويش
نيستى اخگر، ازين پرده نيلى بدر آى
چند در پرده توان بود زخاکستر خويش؟
کشتى خويش به ساحل نتوانى بردن
تادرين بحر فلاخن نکنى لنگر خويش
چون به بيدارى ازان روى نظر بردارد؟
آنکه در خواب نهد آينه زيرسرخويش
خبر از مستى سرشار ندارد صائب
هرکه مستانه نزد در دل خم ساغر خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید